بن بست



دیارم داره بارون میاد.

سگ همسایه واق واق میکرد شنیده بودم که سگ واق واق کنه زله میاد و به عزیزجان گفتم امشب زله میاد .

یکی بهم گفت از مرگ نمیترسی امشب ؟

گفتم نه گفت زیر این همه خاک باز نمیترسی؟ گفتم ادم مرده هیچ حسی نداره هیچی متوجه نمیشه

گیر کردم تو پایان نامه ام درست نمیشه نمیدونم باید چطوری درس کنم

مدتیه درگیر فصل سه بودم که استاد جان هنوز رضایت ندادن  و مدتی هم هست درگیر فصل ۴ که این فصل هم به مشکل برخوردم و نمیدونم چطوری درستش کنم .

سردرد گرفتم از بس که رو داده هام کار کردم و درست نمیشن .





کتاب تازه ای که خوندم اسمش ناطور دشت 

نمیدونم چرا حس میکنم باید کتاب ادمو به فکر وادار کنه.این کتابا بیشتر کتابای فلسفی ان که درگیرشون میشم و از درگیر شدن بهشون لذت میبرم.

البته میدونم گاهی کتاب ها فقط زندگی یه ادم توضیح میدن بدون هیچ چیز عجیب و غریبی .

گاهی بعضی از کتابها که زندگی ادما رو بیان میکنن میشه میخکوبشون شد و یه روزه خوندشون و گاهی نه و برات جالب نباشن و چند روزی طول بکشه تموم کردنشون.

یه عادتی که دارم اینه که حتی اگه از یه چیزی خوشم نیاد مثلا یه کتاب و یا یه فیلم چون شروع کردم حتما باید به اخرش برسم و این گاهی بده .



سه شنبه اسباب کشی  کردیم  خونه جدید طبقه ۴ یه ساختمان تو یه خیابون. چی نوشتم من

همه خونه ها تو طبقه یه ساختمون تو یه خیابون هستن 

الان هم خیلی خسته ام و فردا هم کلاس دارم و دوشنبه هم امتحان دارم و من لای جزوه هامو باز نکردم جزوه هامو ننوشتم که لاشون باز کنم.

و اما پایان نامه ام که  فرستادم برا استاد دو هفته قبل و فرمودن که اصلاحیات انجام بدم قراره باز این یکشنبه براشون بفرستم خونه جدید فعلا وضعیت اینترنتش مشخص نیست.




امروز اتوبوس چپ کرد و دانشجوها و انسانهای فوت کردن به همین راحتی
شاید زنده بودن و مرگ دست خودمونه
اگه اتوبوس ترمزش نمیبرید
اگه  مسئولین بی لیاقت تو هر ارگان و سازمانی که هستن به فکر جون ادما باشن و جون ادما براشون ارزش داشت
شاید‌ مرگهای که اینچنین اتقاق میفته نمیفتاد شاید ادمای که فوت کردن زنده بودن

و شایدهای دیگه
اما نه جون ادما مهمه براشون و نه برا ادما ارزش قائل هستن


امروز رفتیم انقلاب که نرم افزار من و کتاب درسیمو بخریم  .

نرم افزارم خریدم  یه کتاب هم برام انتخاب کرد که خریدم .

یکی از کتابمو پیدا نکردم یه روز دیگه میریم انقلاب و دنبال کتاب.

اگه من  حداقل پولی داشتم که بدونم اخر برج هر ماه یه پولی به حسابم واریز میشه حتما کتاب میخریدم اما نه کار دارم و نه پول پس کتاب هم ندارم.

به عزیز جانی که باهاش رفتم انقلاب میگم اگه من پول داشتم کتاب میخریدم چه لذتی داره ادم بره کتاب بخره  میگه اینجانب پول خیلی مهمه نباشه خیلی چیزا رو از دست دادی.

دانشگاه تربیت مدرس یه دوره اموزشی گذاشته بود بخاطر همین پول  نتونستم شرکت کنم اون روز  عزیزجان میگه کو زنگ بزن احتمالا بشه یه جا پول واریز نکنی زنگ زدم گفتن بهت خبر میدیم که جا هست که بتونی ثبت نام کنی یا نه.  هنوز زنگ نزدن

بعدا نوشت: امروزدانشگاه تربیت مدرس زنگ زد گفت میتونی ثبت نام کنی.

ثبت نام کردم




قدیم قدیما گاهی زندگی خوب بود. اما همیشه نگران بی پولی بودم.
مثلا دوران ابتدایی کلاس اول یادمه نگران این بودم که خانم معلم چیزی نخواد که نتونم بخرم  این چیزها رو یه بار گفتم به عزیزی گفت اینجانب تو دیوانه بودی.
یادمه اولین خرید با عزیزی که حقوقشو گرفته بود و ما رو برده بود خرید  چقد چسبید هنوز هم یادما.
اولین دعوا بین دو عزیز یادمه حرمتها شکسته شد
مقصر بود نباید اون کارها رو میکرد کاراش باعث شد همه چی نابود بشه.
از این به بعد راحت مینویسم تو این وبلاگ
وبلاگی  رو دنبال میکنم واقعا خودشه گاهی وبلاگش باعث خنده ام میشه گاهی یادم میفته بعضی چیزا  و امشب باعث شد سعی کنم که راحت بنویسم
اینجانب خودشه شاید گاهی چیزای رو که میخواست بنویسه رو ننوشت  اشتباه محض بود

امروز رفتم دانشگاه تربیت مدرس  و فقط حسرت خوردم که چرا یه سال دیگه پشت کنکور نموندم و دولتی قبول نشدم اگه میموندم حتما دولتی میوردم الان دچار این حال نمیشدم .
تصمیمات اشتباه و خسته شدن از زندگی بدجور حسرت بعضی چیزا رو رو دل ادم میزاره.


خسته شدم از فکر کردن به همه چیز و همه کس
فراموش کردن هم خوبه اگه واقعا میشد بعضی ادما و بعضی چیزها رو فراموش کرد .
وقتی دارین میرین برین برنگردین
وقتی میری به هر بهانه ای برنگردین چون  شاید به رفتنت داره عادت میکنه  به نبودن به حرف نزدن به نشنیدن صداتون  اما برمیگردین باز اول شروع میکنید باز میرید غیب میزنید هر وقت دلتون خواست میاید هر وقت به قول خودتون دلتنگ که شدین د لامصب بی مروت نکن این کارو .
طرف مقابل ادمه درسته میاین جواب میده و
روابط ادما پیچیده ست فرقی نداره ادمی که باهاشید تو دنیای واقعیه یا دنیای مجازیه احساس کوفتی یا هر چیزی که اسمش هست عادت کردن بهم  ادما رو بهم میریزه باعث میشه دلتنگ شن باعث میشه بهم بریزن و
میدونم اشتباه خیلی خوب میدونم اشتباه
 

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها